سردرگمی

عشق یه طرفه

شغل شریفی است: سوختن برای او که حتی لحظه ای برایت تب نکرد.

بعد از اون روز که در باره روابطت  صحبت کردی سعی کردم بیخیالی طی کنم وسرم تو کار خودم باشه. یه روز داشتم فیلم دانلود میکردم یهو دلم خواست ازت بپرسم چه فیلمی دوست داری تا همونو بگیرمو ببینم. 2تا فیلم بهم معرفی کردی وگفتی عاشق این سبک فیلماهستی. خواستی حتما وقتی دانلود کردم روی فلش برات بریزم. فیلما قدیمی بودن مال سال97هر جا گشتم پیدا نکردم ولی چون خواسته بودی برات بگیرم مطمئنا از زیر سنگ هم شده بود  پیدا میکردم.  پسر عموم از اونایی که هفته ای چند تا فیلم میبینه به قول معروف فیلمباز حرفه ایه خواستم اگه داره ازش بگیرم گفت نداره ولی دیده وازم پرسید واسه کی میخوام. کی دنبال چنین فیلماییه؟ پرسیدم مشکلی داره؟ گفت نه ولی هر کی دنبالشه روان سالمی نداره . چون جفت فیلما یه جورایی سر کار گذاشتن آدما رو نشون میدن وکسی که عاشق این سبک فیلمه حتما میزون نیست. یه خورده جا خوردم . برات اس دادم که هدفت از دیدن این فیلمها وپیشنهاد دادنشون  به من چیه؟ واقعا سر کاریه؟ وتو گفتی که نه جنبه سیاسی داره وواسه همون عاشقشی. منم کوتاه اومدم. خیلی واسه دانلودشون زحمت کشیدم. خیلی زیاد . چند روز وقتمو گرفت. هر جا میرفتم فیلتر بود. تا بالاخره بعد از چند روز موفق شدم دانلودشون کنم. همون شب واست اس دادم که بالاخره گرفتمشون.برات جالب بود که اینقدر واسه پیداکردن فیلمها سماجت کردم.  گفتم من چیزی رو بخوام حتما به دست میارم. برام نوشتی خیلی خوبه ودوباره اس دادی که اگه نمیتونی چیزی رو به دست بیاری فراموش کن واگه نمیتونی فراموش کنی به دست بیار. گفتم حتما این کارو میکنم من چیزی رو که نتونم فراموش کنم حتما به دست میارم دوباره برام فرستادی یا به اندازه تلاشت آرزو کن یا به اندازه آرزوت تلاش کن.  دیگه چیزی برات نفرستادم احساس کردم دیگه داری پررو میشی وقتی دیدی جوابی ندادم گفتی باید صبر داشته باشی اگه صبور باشی حتما به چیزی که  بخوای میرسی. وشب بخیر گفتی وتمام. فرداشب دوباره اس دادیم به هم. ساعت 1صبح بود ازم پرسیدی چرا نمیخوابم  گفتم خوابم نمیاد وازت خواستم تو بگیری بخوابی ولی گفتی تو هم فعلا بیداری ونمیخوای بخوابی. چیزی برام نوشتی که من در جوابت گفتم نه عادت میکنم گفتی چرا عادت ما که از هم دوریم گفتم فاصله مانع خیلی چیزا نمیشه. وقتی این اس رو برات فرستادم نوشتی ببخشید عزیزم من حواسم نبود اشتباها گفتم خوابم نمیاد بدجوری خوابم میاد شب خوش. خیلی ناراحت شدم. تو اصلا عادت داشتی همیشه حرفا رو به مسائل رمانتیک میکشوندی به محض اینکه فضا احساسی وحرفا یه خورده عاشقانه میشد حرف رو عوض میکردی وخواب رو بهونه میکردی. کلافه شده بودم. چرا حرف رو به اونجا کشونده بودی ویهو خوابو بهونه کردی.عصبانی شدم. برات نوشتم آقا ما از خیر چیزی که دوست داریم گذشتیم. واست نوشتم که درسته دیشب گفتم واسه به دست آوردن چیزی که نمیتونم فراموشش کنم تلاش میکنم ولی االان میگم اشتباه کردم فراموش میکنمش.وقتی اینو واست فرستادم گفتی تو خیلی عجیبی یهو کانال عوض میکنی شب خوش. نمیدونستم من عجیب بودم یا تو. ولی من که بدجور قاطی کرده بودم. دو روزی گذشت وخبری ازت نشد. فیلما رو دستم مونده بود . باید حتمابهت میدادم. به خاطر اینکه خداییش براشون خیلی زحمت کشیده بودم. مجبور شدم دوباره خودم اس بدم . دیدم بد صحبت میکنی. گفتم از دستم شاکی هستی؟ گفتی مهم نیست. گفتم فیلما آمادست . گفتی حالا هر وقت مسیرم شد میام میگیرم. خیلی ناراحت شدم. من واسه دانلود اونا چقدر وقت گذاشتم. چقدر زحمت کشیدم وتو چقدر بیتفاوت بودی. شایدم حق داشتی از قطع ووصل کردنای من کلافه شده بودی.چند روزی گذشت ودیگه بیخیال شدم نه اینکه بیخیال تو باشم نه. همه فکر وهوش وحواسم تو بودی. بیخیال رسوندن فیلما دست تو شدم. دوستام میگفتم بهتر سنگین بازی در بیارم تا خودت زنگ بزنی خیلی سخت بود ولی همه زورمو میزدم. تا اینکه بعد از چند روز عصر یه روز جمعه گوشیم زنگ خورد . وای خدای من. تو بودی. وقتی صداتو شنیدم انگاری دنیارو بهم دادن. بهم گفتی که واسه گرفتم فیلمها فردا میای محل کارم. همین. همینشم کافی بود. فرداکه شد با شور وشوق عجیبی رفتم سر کار . سماور رو روشن کردم. برات چایی دارچینی گذاشتم ومنتظر اومدنت شدم. چقدر ساعت رو نگاه کردم . چشام به در خشک شد که تو کی میای. تند تند گوشیمو چک میکردم نکنه زنگ زده باشی ومن متوجه نشده باشم. دوستم زنگ زد برام میدونست میخوای بیای. گفت منتظری نه؟ گفتم آره. گفت چایی گذاشتی؟ گفتم آره. دارچینی. همون که دوست داره. خندید وگفت خوش بگذره. تو درست بشو نیستی. ساعت 10شد.12،11،پس چرا زنگ نمیزدی بگی کی میای؟ ساعت1 شد ولی خبری ازت نشد. من از اون چایی خورای حرفه ایم روزی چند تا چایی میخورم ولی اون روز یه دونه هم نخوردم تا تو بیای. وقتی ساعت 2 شد دیگه از اومدنت ناامید شدم. چون ساعت کاریمون تا2:30 بود اگه قرار به اومدنت بود باید تا اون ساعت میومدی. ساعت 2:20 بود که صدای گوشیم در اومد. اس داده بودی. نوشته بودی ببخشید که نیومدی برات کار پیش اومد خداحافظ. همین. به همین راحتی. هیچی نگفتم. شاید منتظر جواب بودی. یه اعتراضی. چیزی. ولی خسته تر از اون بودم که بخوام جوابی بهت بدم. چی میخواستم بگم؟ میخواستم بگم چشام به در خشک شد؟ میخواستم بگم سماور بیچاره ترکید بس که خالی میشد وپرش میکردم. بغضی توی گلوم بود که منتظر جرقه ای بود که بترکه. وقتی سوار ماشین شدم به محض اینکه صدای موزیک رو شنیدم بدون اینکه بخوام اشکام میریختن. منم هیچ اصراری نداشتم که جلو شونو بگیرم. از محل کارم تا خونه 30کیلومتره خداروشکر که اون روز هوا آفتابی بود ومن عینک آفتابی به چشم زدم وبا خیال راحت تا خونه گریه کردم. توی ماشین هق هق میزدم. میخواستم خالی شم. دلم به حال خودم میسوخت که اینقدر خوار وذلیل وحقیر شده بودم.نزدیکای خونه که رسیدم دیگه اشکام بند اومدن ولی چشام 2تا کاسه خون بود نمیدونستم باید جواب مامانو چی بدم ترجیح دادم برم جایی کمی آروم شم اونوقت برگردم خونه. یه امام زاده ای بود که 10کیلومتری با خونه مون فاصله داشت. رفتم اونجا ویه دل سیر اونجا اشک ریختمو ازش خواستم کمک کنه بتونم فراموشت کنم. وقتی آروم شدم صورتمو شستم و راه افتادم سمت خونه. پف چشام کم شده بود ولی قرمزی چشام از دید مامان دور نموند. گفت گریه کردی؟ گفتم نه بابا سر درد دارم  باور نکرد چون بد جور نگام میکرد  ولی اصرار نکرد براش توضیح بدم ورفت. منم اون شب رو با کلی فکر وخیال خوابیدم به امید اینکه شاید فردا بیای . نمیدونستم فردا میای یا دوباره میخوای یه بهونه دیگه بیاری  ولی اون شب رو به امید فردا ودیدنت خوابیدم...

من منتظرم
وقتی می آیی،
لباس چهار خانه ات را بپوش
منتظرم تا در یکی از خانه ها، درست یک وجب پائین تر از شانه چپت
خانه کنم!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت23:59توسط صبا | |